سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

بنظرم اصلن کار درستی نیس ادم کپی برابر اصل یه برنامه ی خوب رو بشینه ببینه و اونا راس راس ازش تقلید کنن و به شباهتاشون بخندیم و باز ببینیم،اما خب جذابه برام.چه کنم.این مدل مسابقه رو حتی اگه تقلیدی باشه دوس دارم.
+ ولی واقعا سمت نشستن داورا یا زاویه دوربینو حداقل یه خلاقیتی میذاشتن :))
+ و اینکه اهنگی ک بلد نیستیمو لب نزنیم الکی حداقل جلو دوربین بعنوان مجری و کارگردان :))

ساده __


ساده __
۱۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۱۸

مسیر جهان دوره گردیست ...

گاهی فک میکنم ما که یه دوره ی شص هفتاد ساله بیشتر نداریم واسه زندگی.بهتر نیس یه کاری رو بکنیم که معمولی نباشه؟کسی بشیم که عادی نباشه؟

صبح نون پنیر خوردن و شب قبل دوازده خوابیدنو درس خوندن و دانشگاه رفتن و ازدواج کردن و پیر شدنو که این روزا همه انجام میدن.

بریم دنبال یه چیزی که حالمونو خوب کنه.که وقتی تو ذهنمون نقش میبنده: زندگی!         لبخند بزنیم.

هیچوخ آرزو نکردم فضانورد بشم یا خلبان یا بتونم با حیوونا حرف بزنم ولی خیلی وقتا دلم خواسته با هندسفریم دوتایی بریم قدم بزنیم یه صبح تا شب.یا یه کوله بردارم و بزنم به جاده.از این شهر به اون شهر.

+ اگه یه کم،فقط یکم حالم بهتر میشد جوریکه از این خستگه مفرط درآم،از این ضعف و بی عرضگی همیشگی که حس میکنم،از این ناتوانی و تسلیمی که دربرابر دیگران دارم،شاید به خیلی آرزوهام می رسیدم.

 

+ کل این یادداشت مربوط به سال قبل همین موقه ها،پیش از امتحان جغرافیاس.بعضی حرفام عوض شده نسبت به این دسنوشته و بعضی حرفام همچنان ثابته.قضاوت خاصی روش ندارم.

ساده __

خب این جمعه ، جمعه ی خوبی نبود ، هرچند آسمان وقت غروب خیلی زیبا شده بود و هرچند کلی اسمارتیز و شکلات سنگی خوردم و هرچند هیزل را یاداوری کردم و هرچند منطق و فلسفه ی عزیزم را میخواندم و هرچند زیاد خندیدم اما این جمعه،جمعه ی خوبی نبود.

گاهی در یک برهه ی زندگی برخی کلمات در ذهنت بزرگتر از بقیه اند و با هربار شنیدنشان ،گوشَت زنگ میزند و توی سرت اکو میشوند تا مدتها.کلمه هایی که شبهایت را بی خواب و زندگی ات را کدر می کنند.

امروز چندتا از آن کلماتِ  بُلد به گوشم خوردند و چیزهایی که سعی در فراموشیشان را داشتم ، بیادم آوردند و من با عکس العملی متفاوت از هربار،نشنیدمشان و اکو شدند،خندیدم و اکو شدند،آهنگ گوش دادم و اکو شدند و ...

و امروز،جمعه ی خوبی نبود.

+ توضیح عنوان :

داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است

نیستـم در حدود حوصله ها پس چه بهتر که مختصر بشوم

دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست

گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم

- مهدی فرجی -

ساده __

میخواستم بنویسم
" هر چن وخت و چن روزی دلم میخواد بد بشم.خسته میشم از خوب بودن.حوصلشو ندارم پشت هم و یه ریز آدم خوبی باشم."
منتها خاله الان پیام داد بهم و به همراه ابراز دلتنگی و عشقش ب هممون گف لالایی منو هرشب واسه شیرین میخونده اما اون میگفته تو نصفشو بلد نیستی.بعد تو رادیو جوان پیدا کردن لالاییه رو انقد خوشال شده که نگوو.
و اینگونه است که ما احساس میکنیم چقدر خوشبختیم.
و اینکه خدایا لطفا اجازه بده بعد امتحانا بشه من برم ترون.لطفا.
+ دیشب تا صب خواب سُها رو میدیدم که قبلش فقط چن جمله راجب دوس داشتنی بودن و خوش تیپی و زیباییش حرف زدیم.احتمالا امشب نوبت خاله و شیرینه.

ساده __

بد قولی ینی اینکه کتاب منطق و فلسفه تو بدی به یه نفر و بگه فردا بهت پسش میده.
و وقتی دو هفته گذشته ازش،زنگ میزنی بهش که من شنبه امتحان دارم یجوری کتابو به دستم برسونین.و بگه تا فردا ب دستتون برسونم خوبه؟
و الان دو روز از اون تماس گذشته باشه و هیچی به هیچی.

ساده __
۱۷ دی ۹۴ ، ۰۳:۲۴

میدونی...

دلم میخواد یه چیزی بگم ولی نمیدونم چی.

ساده __

این من نه منم آن که منم گویی کیست؟

گویا نه منم در دهنم گویی کیست؟

من پیرهنی بیش نی ام سرتا پای

آنکس که تنش پیرهنم گویی کیست؟

-رباعیات مولوی-

ساده __

وسط جامعه شناسی خوندن،یهو به این فکر افتادم که اگه کسی لباسی رو که رو دیوار مهربانی گذاشته،تو خیابون تن یه نفر ببینه ، چه عکس العملایی میتونه داشته باشه.

مثلن

1 - خوشحال و ذوق زده شه و با یه لبخند گنده ببیندش و رد شه.

2 - خوشحال و ذوق زده شه و بره برا دوست و آشنا تعریف کنه و مثلن یه پستم راجبش تو وب یا اینستاش بذاره.

3 - تا یه جایی دنبالش بره که سردربیاره چجور آدمیه.(برای مثال واقعن نیاز داشته یا نه)

4 - پیش خودش بگه "عجب لباس خوشگلی داشتما!"

5 - بره باهاش هم حرف شه بپرسه لباستونو از کجا خریدین.(که این خودش میتونه هم مثبت باشه ینی که چه شیک و خوبه و چه لباسی دارین و فلان هم منفی که طرف یادش بیفته و غصه بخوره یا پیش خودش شرمنده شه)

6 - ...

+ نمیدونم چرا باید همچین وختی یهو همچین فکری ب ذهنم برسه ولی خب رسید دیگه.اجتماعی ام هس دیگه.

+ بقول روح ا... حجازی ، ما اول باید مسئله رو طرح کنیم فقط.

+ بعدم مثلا میلاد دخانچی ام بگه باید موضعِ گزاره ت رو مشخص کنی :))

+ اون عکسه هم المپیاد دانش اموزیان.

+ موضع من یکه(گزینه یک) الان ولی در عمل شاید چاهار(گزینه چهار) هم باشه.

+ کجروی های اجتماعی پزشکی چی میتونه باشه؟

+ عنوان => متن پشت جلد کتابمون

ساده __

در حال حاضر یک روز و نیم است که سخت مشغول مطالعه که چه عرض کنم،حفظ کردن انواع اسامی و تواریخ و حوادث کتاب گردن کلفتِ تاریخ ، بصورت کامپیوتری هستیم و اکنون مموری سی و دو گیگی را میمانیم که نیم سوز گشته و دیتایش را نصفه نیمه بالا می آورد.

ولکن

همچنان بسیار خشنودیم از بابت اینکه وقتمان را صرف مدرسه رفتن و سر کلاسِ اینها نشستن نکرده ایم که اگر کلمه ای هم از این کتابها یاد بگیریم بابت همین توی خانه خواندن و دور بودن از فضاییست که ذاتا هر دانش اموزی را با درس و کتاب ، دشمن میکند.

خلاصه ی عرضم اینکه اگر یکبار خودِ کتاب درسی را بدون معلم و بدونِ حرف از امتحان و بدونِ حفظ کردن بخوانید،میبینید آنقدرها هم چیز بدی نیستند.

و دیگر اینکه اگر یک آتنی را دیدید که پُزِ پیروزی بر هخامنشیان را به شما فرزندان کوروش میداد،سلام برسانید و بگویید :"فک کردی کی(چه کسی) به اسپارت ها کمک کرد که شما رو زمین بزنن؟"

 

+ تاریخ قبل از عشق یا تاریخ بعد از عشق

عشق تو سرنوشت تاریخو عوض کرده

- رستاک حلاج -

ساده __