۱۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۵۸
دیگه بادبادک تو نخ نداره...
میخواستم بنویسم
" هر چن وخت و چن روزی دلم میخواد بد بشم.خسته میشم از خوب بودن.حوصلشو ندارم پشت هم و یه ریز آدم خوبی باشم."
منتها خاله الان پیام داد بهم و به همراه ابراز دلتنگی و عشقش ب هممون گف لالایی منو هرشب واسه شیرین میخونده اما اون میگفته تو نصفشو بلد نیستی.بعد تو رادیو جوان پیدا کردن لالاییه رو انقد خوشال شده که نگوو.
و اینگونه است که ما احساس میکنیم چقدر خوشبختیم.
و اینکه خدایا لطفا اجازه بده بعد امتحانا بشه من برم ترون.لطفا.
+ دیشب تا صب خواب سُها رو میدیدم که قبلش فقط چن جمله راجب دوس داشتنی بودن و خوش تیپی و زیباییش حرف زدیم.احتمالا امشب نوبت خاله و شیرینه.
۹۴/۱۰/۱۸