?stiff or staff
???stiff -
!two stiffs
!two dead stiffs
+ الان که خوب فک میکنم میبینم منظور اصلن شاید همین بوده.شباهت این دوتا کلمه که یکیش کارمنده و یکیش چوب خشک.یه چیزی تو مایه های ایهام خودمون.منم که عاشق ایهام.
???stiff -
!two stiffs
!two dead stiffs
+ الان که خوب فک میکنم میبینم منظور اصلن شاید همین بوده.شباهت این دوتا کلمه که یکیش کارمنده و یکیش چوب خشک.یه چیزی تو مایه های ایهام خودمون.منم که عاشق ایهام.
از دیروز هی یه بند دارم میگم
استِف؟
تو استِفس.
تو دَد استفس.
+ هرچی گشتم پیدا نکردم چجوری مینویسن استف ب معنای چوب خشکو.
از آنجایی که تصمیم گرفتیم رسم سحرخیزی را بدیهی و مرسوم زندگی خود قرار دهیم و از خوش طعمیِ هوای صبح ، هرروز لقمه ای نوش جان کنیم ، باقی افاضات را به ساعات آتی موکول میکنیم.
باشد که رستگار شویم.
+ باران همه شب سرشک غم
ریزان است
شب مضطرب از وای شب آویزان است
چیزی به سحر نمانده برخیز که صبح
در مطلع لبخند سحرخیزان است
فریدون مشیری
چن روز پیش، مادر یکی از همکلاسیای زیبا که خواهرم باشه رو دیدیم و باوجود تفاوت قدی قابل توجهمون فک کرد من کوچیکترم.(من سه سال و ده پونزده سانت بزرگترم.)
دو روز پیش تو کلاس ورزش یه تازه وارد داشتیم.بین بازی از مربی سن منو پرسید.
- سوم.
- راهنمایی؟
مربی بهش گف واقعن ب کجاش میاد ک راهنمایی باشه؟
من برا تازه وارد همون جریان بالا رو تعریف کرذم.
گف اخه همینطوره.تیپ و قیافت خیلی کوچیکتر میزنه.
خب تا حدی چرا اما دقیقا نمیدونم که دلیل این مسئله چیه.اما بعد از فک کردن راجبش میبینم ک بابتش خوشحالم.راضی ام.هدف خیلی از سلایق من دقیقن همینه ک تصمیم دارم فعلن فعلنا جزو ادم بزرگا نرم.
و اینکه سادگانه بودن رسممه.تا جاییکه از پسش بربیام.
و خب البته در جواب اون آیناز کلاس ورزش هم گفتم : کاش همینجور ک میرم جلو ب همین اندازه جوون بزنم.برا یه خانم خیلی پوئن مثبتیه. :))
فک میکنم یک ماهی میگذره از آخرین باری که این موقع صب بیدار بودم.شایدم بیشتر از یک ماه.و این اتفاق همینجوریه و هر ماه یبارواقع میشه.
از بافتن های مدل جناب خان که بگذریم ، بافتن چیز خوبیست.
تو چیزهایی را که اسمشان گره است کنار هم میچینی و یک چیز خوش اب و رنگ و دوست داشتنی از اب درشان می اوری.
+ این قرار بود یه متن ادبی سروته دار بشه.
نشد.
/بدلیل عدم وجود تمرکز/
غزل نشد خیال من
جنونِ من نگفته باقیست
چه ترسم از ستیز شب
که صبح سینه ام چراغیست
- احسان حائری -
میدونی...
هر چن وخ یبار این جریان تکرار میشه.
و میرسه سر همین نقطه ی "نمیدونم" که این وبلاگ از من خالی تر میشه و من هی میخام بگم بخدا اینا فاز غمگین برداشتن و این چرتا نیس.فقط دستم به نوشتن نمیره و هی همه چیز میره زیر سوال تا به هیچی برسه.
بعد دوباره از اول.از همون هیچی همه چی سربرمیداره با یه انرژی و سرعتی.و تا یه جایی پیش میره تا دوره ی بعدی برسه و دوباره همون اش و همون کاسه.
من حتا الان با همین حرفایی ام ک زدم سر انتقاد و مخالفت دارم.چون یهو دیدی هیچیم نبود و همین فردا چن تا پست گذاشتم.اما خب گاهی هم باید بذاری حرفات همینجور الکی بریزن بیرون.برا ادم معمولیا این لازمه.
+ هیچی قطعی نیس.هیچ حرفیو نمیتونم با اطمینان بزنم و این باعث میشه ک نزنم معمولن.در حالی اینو میگم ک خیلی حرفا رو با اطمینان میزنم اما یه موقعایی همش پوچه.فقط میگمو میرم و اطمینان سیخی چند و بعدم سرزنش.
اصلن این چن جمله اخرو نشنیده بگیرین هرجند ک مسخرس ک نوشتم و میگم ک نشنیده بگیرین در حالیکه نباید اصلن مینوشتم و باید پاکش میکردم در حالت درستش.
+ گاهی همراه با بعضی فکرا یهو بیوگرافی یه بنده خدایی تو اینستا میاد تو ذهنم بدون اینکه ربطی داشته باشه.گاهی دوتا عامل فلان نتیجه فلان میده من همون نتیجه م.ولی خودت میدونی چی میگم.
این جمله اخرش مخصوصن.ولی خودت میدونی چی میگم.
شاید باورش براتون سخت باشه
درست همین موقع شب اقدام به بارگیری و استماع موزیک جدید جناب حجازی (سیناخان) نمودیم و باورش خیلیم سخت نیس که طبق معمول شگفتانه شدیم و خندیدیم و کیف بنمودیم.اما شاید باورش سخت باشه که بیت تکرار اهنگی که سه بامداد با هندسفری در حال استماعش میباشی این باشه :
به والله ستاره تویی
به والله چاره تویی
اونی که خوشبختت میکنه
والله آره تویی
(همراه با یه تیکه اهنگایی توش شبیه موزیک این سریال ترکیا)
خب شاید خیلی خنده دار باشه که یه نفر تو رختخاب با هندزفری و چش بسته ،نیشش بصورت صدوهشتاد درجه بازه و با گردن و تا جاییکه تواناییش اجازه میده داره حرکات موزون میره و لب میزنه اما خب واقعیته :))
+ منظور از "کَدی مَدی" و "هِنگ و پیغی یا پیقی" چیه؟
امروز اولین رژ لبو خریدم.
و یه لاک که اولین و تنها لاکیه که واقعن و عمیقن خوشم میاد.عین لاک هزل گریسه!و من هی نامه ی اخر اگوستوس میاد تو ذهنم.
دختری با ناخونای کوتاه و لاک تیره که بهش خیلی میومد.
فردا تولد یه دختر کلاس چارمی دعوتم.با شیرین قراره بریم.بدون مامانش.
فک کنم خوش بگذره.دوس پسر دوساله مم هس تازه.
و این واقعن یه گزارش روزانه بود.