سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۸

بارون میاد.صداشو میشنوم.

- داره بارون میاد.
- چی؟
- داره بارون میاد!گوش کن!
- چی میگی بابا نصفه شبی؟
- جون خودم داره بارون میاد.صدای چک چک و نمیشنوی؟
- عی باابااا.گیری کردیما.
- بارون میاد.دارم صداشو میشنوم.دارم حسش میکنم.
- خررر پیشششش خررر پیششش
+ خیلی نابهنگام و خوش نوا.یهو اومد :)

ساده __
۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۷

مث هر شب خدا پشت دیواره

امشب بعد از اینکه گردنش اونجوری تا شد و خدا کلی رحمش کرد و بخیر گذشت و بعد از اسفند دود کردن و خرگوشی و پیشی ملوسم بازی کردن ، یه تیکه از اون لالایی عزیزِ بخصوصِ دوس داشتنیمو (لالایی رو من نساختم اما عزیز منه) برا شیرین جوجو رو کردم.کاملن اتفاقی.و چون دلش برا باباش تنگ شده ، گف دوباره و چند باره همون قسمت بابا رو بخون.و با ترکیب یکی مامان یکی بابا. هی خوندم و هی خوندم و هی روی دستشو نوازش کردم تا خوابید.
لالایی کن لالایی کن بابا تنهات نمیذاره
دوسِت داره دوسِت داره میشینه پای گهواره
+ شیرین نفر سومیه که این لالایی رو براش میخونم.
+ این لالایی رو گذاشتم تو گنجه تا بعدها برا بچه م بخونمش هر شب.

ساده __
۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۹

شاید بهش میگن رشد فکری :/

یه روز صب که از خواب پا شدم این سوال دوید وسط ذهنم :

چرا وقتی خوبی،افکار مثبت،کارهای خوب،رفتار درست،همه و همه کاملن مشخص و واضحن واسه همه و قابل تشخیص اند از کارای بد و نپسند،همه ی آدما خوب نمیشن؟

از مامانم چن بار پرسیدمش و خودم مدتها روش فک کردم.

حالا که چند ماه یا شاید یه سال از اون صبح میگذره،

من دنبال کارایی ام که به بقیه ثابت کنه من واقعا آدم خیلی خوبی نیستم.

ثابت کنه که دختر بدی ام.مثلن شلخته م یا مثلن خوابالو ام.و اینکه لازم نیس ادم همیشه عالی و خوب باشه.و منو بعنوان یه انسان خوووب! نشناسین.

خب هرفکری هم در هر انسانی دلایل مختص خودشو داره.

ساده __

نمیدونم...احساس میکنم میشه اینجا نوشت.ینی بهتره ک اینجا نوشت...مطمعن نیستم اما یه صدایی بهم میگه باید ب خودت ثابت کنی ک میشه تغییز کرد و میشه دل کند.باید ثابت کنی ک برات فرقی نداره بلاگفا یا بیان،وقتی تو یه وبلاگنویسی همه ی اینا وسیله س.و تو فقط یه وبلاگنویسی ک باید ببینی با چ شرایطی میتونی بهتر از اینی ک هستی باشی.

و اینکه فک کنم این کوچ در این برهه زمانی بهتره.چون نه از اوضاع بهم ریخته بلاگفا خبری هست و نه جو تبلیغی و مشتری قاپی بیان.

اینجوری تصمیم میتونه واقعی تر باشه.محکم تر باشه.

هرچند ک کلن قضیه اونقد حاد نیس و من فقط یه وبلاگ پُر کنِ سمج ام ک با وبلاگ و نوشته ها و کلماتش رابطه احساسی داره.


* پیرو چند پست قبلی که -> اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است.

امروز میگویم اینجا و آنجا که هیچ ، دنیا برای از تو سرودن مرا کم است.

ساده __

خدانگهدار بیان.

sadegane.blogfa.com

ساده __
۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۴:۳۷

بلاگفای عزیز...

دلم گرفته از اینکه همه دارن یکی یکی از بلاگفا نا امید میشن،قطع امید میکنن.

دلم میسوزه براش.یه عمر سرویس داد بدون دریافت هیچ هزینه ای،با ساده ترین و راحت ترین پنل،با قویترین و محکمترین سیستما،

حالا که شرایطش اینجوری بحرانه همه بچه هاش دارن دورشو خالی میکنن.

+خب خیلیا احتمالا میگن این تفکر بچگانه ایه ک دلت واسه یه سیستم کامپیوتریواینترنتیبسوزه یا بگیره.که خب باید بگم من دلم از هر دلبستگی که ناجوانمردانه بریده بشه میگیره.

بلاگفا حق داره گردنمون.

همین.

ساده __
۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۰

یه وقتایی...

یه وقتایی ام هس دلت میخاد یکی باشه حرفاتو از سکوتت،از نگات بفهمه.

نخای براش توضیح بدی.

لازم نباشه چیزی بگی و به جاش اون بیاد و بفهمدت و برات حرف بزنه...

ساده __
۰۳ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۵

خدافزی

بلاگفا داره روبراه میشه و همین روزاست که برم...



@saa_de



حالم شبیه ناکجا آباد دنیاست...

ساده __

اینکه بروی کانونی که ده سال روزهایت را آنجا گذراندی.ده سال همراهش زندگی کردی،بروی و بگویند دیگر نمیتوانی بیایی مگر گاهی...به یادی...به سَری...

بگویند دیگر باید بزرگ شوی.بگویند بزرگ شدن خوب است.بگویند بعد از این یادی از ما بکن.

بگویند و بگویند و بگویند و تو ته دلت بگویی

این رفتن یعنی :

دارم بزرگ میشم.

اخلاقم دارد عوض میشود.

دیگر جایی به راحتی آنجا نخواهم بود.هیچوقت.

از این در که بیرون بروم معلوم نیست دو دوست صمیمی ام را دیگر کِی ببینم.

از این در که بیرون بروم معلوم نیست هدفم چه خواهد بود.

فکر کنی که عایا جز کانون مشغله ی دیگری،دل مشغولی دلپذیر دیگری،داشته ای این سالها؟

فکر کنی تنها توی کانون بود که بارها و بارها به خودم افتخار کردم.

فکر کنی تنها اینجا بود که نوشتم.که خواندم.

فکر کنی از این در که بیرون بروی تنها تر از همیشه خواهی بود.

فکر کنی این عوض شدن را دوست نداری.

و خیلی فکر های دیگر...


+ و چقدر دوست دارم لجبازی کنم حالا...

ساده __
۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۴:۳۵

:)

خانم همسایه میانه ی صدای اذان اسفند دود کرده و من چقدر ممنونش هستم.

ساده __