۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۷
مث هر شب خدا پشت دیواره
امشب بعد از اینکه گردنش اونجوری تا شد و خدا کلی رحمش کرد و بخیر گذشت و بعد از اسفند دود کردن و خرگوشی و پیشی ملوسم بازی کردن ، یه تیکه از اون لالایی عزیزِ بخصوصِ دوس داشتنیمو (لالایی رو من نساختم اما عزیز منه) برا شیرین جوجو رو کردم.کاملن اتفاقی.و چون دلش برا باباش تنگ شده ، گف دوباره و چند باره همون قسمت بابا رو بخون.و با ترکیب یکی مامان یکی بابا. هی خوندم و هی خوندم و هی روی دستشو نوازش کردم تا خوابید.
لالایی کن لالایی کن بابا تنهات نمیذاره
دوسِت داره دوسِت داره میشینه پای گهواره
+ شیرین نفر سومیه که این لالایی رو براش میخونم.
+ این لالایی رو گذاشتم تو گنجه تا بعدها برا بچه م بخونمش هر شب.
۹۴/۰۹/۲۴