چن روز پیش یه پلیور قهوه ای و کرم و اینا خریدم از یه مغازه ای که بوی ارومی داشت.پلیوره و استینای بلند بلندش و عاشقم.و اینکه بوی مغازه هه رو میده.
اینو میگن لباس! :)
+ لعنت به همه ی حسا و فکرایی که میان و باعث میشن کل حال خوشت زیرسوال بره.از خودم بدم میاد.
من هیچ علاقه ای به حل مشکلات ندارم.
فقط مسکوت بمونن.فقط بهم یاداوری نشن.
وختی حلشون دست من نیست و دنیام خیلی متفاوت تر از این حرفاس،پس فرار میکنم ازش.و تا اخرعمر جوری زنددگی میکنم که خودم میخوام اما در شرایطی که دوستش ندارم و بقیه میخوان.
لعنتی لعنتی لعنتی.یه چیزی بدین من بشکنم بعدشم بزنم زیر گریه خنک شم یه کم.
کاملا جدی و واقعی آلبوم رستاک حلاج منتشر خواهد شد.از آنجا که تیزر و دموی آن انتشار یافته است!
+ ناباوری
+ خوش حالی
+ تعجب
+ ذوق
+ ناباوری
+ میگفتم ازم دور شی ممکنه
یه جایی از این فاصله خسته شی
بیفته تب شونه هام از سرت
به یه شونه ی تازه وابسته شی
+ نشستم چشاتو تماشا کنم
نگاهت مث قرص خواب اوره
+ یه صداهایی رو انگار نمیشه گوش نکرد...
+ تو پرانتز بگم که از چن هفته پیش که حرف مجوز گرفتن اومد وسط،میگفتم کاش نشه.چون معمولن وختی قراره یه سری چیز زیاد تولید بشن!کیفیتشون میاد پایین.امیدوارم این نشه.
+ یه صداهایی رو انگار،نمیشه گوش نکرد.
میدونم فلان چیز خوب نیس فقط عادته ولی انجامش میدم.
میدونم فلان چیز ارزششو نداره و گند میزنه به احوالم،میرم سمتش.
گاهی به همین اندازه بی جون و ضعیف میشم که هیچ جوره از پس خودم برنمیام.
و همینقدر کسل و ...
ولش کن.
ملالی نیست...
بیا یادم بده پروازو با دستات
دلم با رفتنت دنیاشو از دس داد
- مسیح و ارش -
اینجا ویندوز ده . صدای خوشحالی مرا از اعماق وجودم میشنوید.
دیروز هارد رو خریدم.دیشب لپ تاپو خالی کردم.و امروز ویندوز ده نصب شد!و من از خوشالی نمیدونستم چه کنم!
منتها از اونجایی که الان حالم گفتن نداره و ارتباط مستقیم با کلمه ی بد! داره،ترجیح میدم فردا که حالم بهتر شد،خوشحالیمو باهاتون تقسیم کنم.
+ اول یکی از اهنگای قدیمی بنیامین اینه :
هوا بوی نم گرفته
دوباره دلم گرفته
صدای گریه ی بارون
تو خیابون دم گرفته
بعدها تو یه اجرای زنده اینجوری تغییرش داده :
هوا بوی نم گرفته
منو بارون
هر دوتامون
صدامون یکم گرفته
+ من دلم نگرفته.صدام هم همینطور.بی حوصلم بیشتر.لبامم دوخته شده.
ظاهرا من یک عدد علی هستم که سر یه دختر بنده خدایی به اسم زهرا رو شیره مالیدم و ازش عکسی هم دارم گویا که طبق گفته برادرشون،اگه اون عکس کم و زیاد بشه بنده کم و زیاد میشم.و دیگر اینکه وی(داداش دختره) افزود که فردا سر یکی از خیابونای شهر دخل من رو خواهد اورد و بنده باید حضور بهم برسانم.
تلاش اینجانب برای توجیه طرف(!) که من اون نیستم،با شکست مواجه شد و ایشان را با جهل مرکب خورد تنها گذاشتیم.
و اینکه واقعا از علی توقع نداشتم همچین آدمی باشه.
و دیگر اینکه پیشنهاد یکی از دوستان بر این اساس بود که فردا بریم سر همون خیابونه،دعوا ببینیم.
در آخر وی(خودم) می افزایم : عمرا اگه بشناسم یه کدوم اینا رو.
من در این آشوب تنهایی مدام
روز و شب را میشمارم روز و شب
# علیرضا قربانی
