۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۰
هوا چقد خوبه!
ظاهرا من یک عدد علی هستم که سر یه دختر بنده خدایی به اسم زهرا رو شیره مالیدم و ازش عکسی هم دارم گویا که طبق گفته برادرشون،اگه اون عکس کم و زیاد بشه بنده کم و زیاد میشم.و دیگر اینکه وی(داداش دختره) افزود که فردا سر یکی از خیابونای شهر دخل من رو خواهد اورد و بنده باید حضور بهم برسانم.
تلاش اینجانب برای توجیه طرف(!) که من اون نیستم،با شکست مواجه شد و ایشان را با جهل مرکب خورد تنها گذاشتیم.
و اینکه واقعا از علی توقع نداشتم همچین آدمی باشه.
و دیگر اینکه پیشنهاد یکی از دوستان بر این اساس بود که فردا بریم سر همون خیابونه،دعوا ببینیم.
در آخر وی(خودم) می افزایم : عمرا اگه بشناسم یه کدوم اینا رو.
۹۴/۱۱/۱۳