سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۵

عجب...

دلم میخاد

اینهمه خستگی رو

استرس امتحانی ک هیچی براش نخوندمو

فکر نیومدن بچه ها ب کانونو

با مغزم بالابیارم.

و فقط بخابم.

چن ساعت

متوالی

بدون گرما.


+بزرگترین ارزوم بعد از خاب الان اینه ک موهام مرتب می بود.

ساده __
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۱

آتش تر باشا

ساده __
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵

لعنتی

لعنتی لعنتی لعنتی...چرا یهو ول کردم؟چرا اینطوری شد؟چرا انقد همه چی بده؟چرا رو هوا میبینم خودمو؟چرا نمیتونم کاری برا خودم بکنم؟

ساده __

ب طرز عجیبی دارم مقاومت میکنم دربرابر تغییر خودم و زندگیم.

ساده __

ساده __
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۹

تحت فشارم.

بدون اینکه بخوام دارم همه رو ناراحت میکنم.همه یجوری ان باهام.بدون اینکه بخوام باعث عصابنیتشون میشم.فک میکنن پشت کم حرفیا و کوتاه ومختصر حرف زدنا و بی هیجان بودنام یا کم توضیح دادنام ی عصبانیت بی مسئولیتی دلخوری بیخیالی یا اینجور چیزا هس.

+ این فقط یکی از چندین جمله هایی بود ک امشب باید اینجا میگفتم برا خالی شدن.

+ همیشه یادتون باشه مشکلی ک من یا هر کس دیگه ای با خستگی اشفتگی یا هرچی راجبش حرف میزنه برا اون شخص یه فشار جدی و واقعی محسوب میشه و اصلا ربطی نداره ک چون اون مشکل برا شما کوچیکه پس طرف ضعیفه.

ساده __
۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۲

دختری با کفشهای کتانی

تداعی میدونه...

اگه به خانوم باجیای تو اتوبوس نمیگف سرطان خون دارم

ن میگن کیفتو بده کمکت بیاریم.ن میگن مواظب خودت باش.ن برات دس تکون میدن.ن حتا لبخند میزنن.


تداعی...تداعی...تداعی ناصحی...

اصا هروخ میخام راجبه این فیلم و این دختر بنویسم نمیدونم چی بگم...میمونم...

ساده __
۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱

سادیسم رفرش

نمیدونم چرا من ک تو همون بلاگفا هم سالی ب سالی نظر داشتم حالا اینجا مدام منتظر نظرم.تازه اینجا ک اشناها خیلی کمترن.

+عادت هر ساعت رفرش همیشه با منه.

ساده __
۲۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹

ا م ت ح ا ن

یه نفر نیس ک ب من بگه حق دارم؟

بگه جغرافیا اونقد مزخرف هس ک تو خوب میکنی نمیخونیش.

بگه نخون،یجوری پاس میشی.

بگه تو نخون الان.ب خودت فشار نیار،من میدونم تهش بد نیس.

اخه چرا هیشکی نیس اینو بگه...

چرا نمیشه ب خودم حق بدم...

ساده __
۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۰۸

چاهار و هشت دقیقه بامداد

ساده __