235.برچسب کاری
یکی از خوبترین حسا وقتیه که از حموم بیای رو پیشونی و گوشاتو با روسری و شال محکم ببندی.
#دلبریای_زندگی
یکی از خوبترین حسا وقتیه که از حموم بیای رو پیشونی و گوشاتو با روسری و شال محکم ببندی.
#دلبریای_زندگی
نمیتونی تصور کنی چه حسی داره وقتی مجبور باشی چیزایی رو بشنوی که میدونی ، فقط بخاطر اینکه به یادشون نمیاری.
من از چیزایی که خز بشن بدم میاد.
حالا بد اومدن از چیزایی که خز بشه ، خز شده.
#من_یه_دچارم
خسته و کلافه شدم از این مثبت بودن.از این عاقل و درک کننده بودن.
دلم بی عقلی میخواد.یه خرابکاری اذیتی شیطنتی.یه چیزی که گند بزنم و بهش بگن "جوونی کردن"
یه دیوونگی ای که خطر داشته باشه انگشت نما شدن داشته باشه چش غره داشته باشه.
لعنت ب من که هیچوخ همچین کاری نکردم.هیچوخ همچین آدمی نبودم.حتی واسه یه روز.حتی واسه یه ساعت.
شِت.
بنظرم پارالمپیک از المپیک خیلی جذابتره.
چون اینکه راس راس راه بری و در نرمال و ایده ال ترین شرایط ممکن بدنی باشی و ورزش کنی و گل بزنی یا نزنی انقدری جذاب نیست که با چشمای بسته یا مغز معیوب یا روی ویلچر این کارو انجام بدی.
+ در حال حاضر دارم بازی فوتبال پنج نفره ایران و ترکیه رو میبینم.واقعا هیجان انگیز و جذابه.
امروز فهمیدم من با دیدن صِرف قیافه یک نفر نمیتونم بگم خوشگله یا نیست.
باید یه چیز دیگه هم باشه.مثلن اینکه بدونم چطوری لبخند میزنه و میخنده.چطوری حرف میزنه.چطوری راه میره.
وقتی میدونم که این ادم باهوشه،چشماشو یجور دیگه میبینم.
یا مثلا وقتی میفهمم این یه فرد مهربون و آرومه به موهاش یه طور دیگه نگاه میکنم.
یا اگر صدای خوبی داشته باشه بنظرم زیبا میاد.
یا یه چیزی راحع بهش بدونم که زیباتر یا زشت ترش کنه.
اینو امروز فهمیدم که نوشین عکس شوهر خانم مربی رو نشونمون داد.اول بنظر زیاد جالب نمیومد اما وختی گفت خیلی خانوم حقیقتو دوس داره و هرکاری میکنه واسش،دوباره که عکسو نگا کردم انگار بهتر شده بود همه چیش.
با وجود اینکه کاملا غریبه س و من حتی اسمشم نمیدونم و حتی اصلن معلوم نیس حرف نوشین کاملا درست باشه.
+ احساس میکنم متمرکز نبود متنه،اره؟
+ امروز مکزیک پلو خوردیم.بینظیر بود :))
شرح عنوان : یاد آهنگ دوباره چشمات بنیامین بهادری افتادم که میگه
یکی یکی بود که زیبا بود
یکی یکی بود که تنها بود
اونکه بود زیبا به فکر اونکه بود تنها نبود و
این کارش زیبا نبود و
زیبا بود...
انگار حالم خوبه.عینک مثبت بینی و مثبت اندیشی نمیدونم از کجا اومده رو چشام ولی خب.ما که بخیل نیستیم.
+ فک کنم یه مدت داغون بودن جواب داده و خستم کرده و حالمو بهتر کرده.
اره.نمیتونم بخاطر یه لجبازی بزنم زیر زندگی و اینده.ولی خب حداقل تا اخر شهریور قد دوهفته که میتونم لج کنم؟یه لج عمیق و ریلکس کننده.
دیگه حتی اگه بگن بیاین بریم تهرونم قبول نمیکنم.
حتی اگه بگن گالری هم میبریمت خودمون.
هیچ حا نمیرم دیگه اصن.
گور بابای همه چی.گور بابای ثبت نام پیش دانشگاهی ک وقتش میگذره.گور بابای کانون زبان که ترمش شروع میشه.گور بابای کتابفروشی و کتابخونه که نمیرم.
باشگاهو میرم فقط محض نمردن.
+ اگه منم یهو جوگیر شدم یادم رف شما نذارین برم یاداوریم کنین.
میلاد دخانچی جدیدا به این نتیجه رسیده خاطره اون چیزیه که دوربین نمیتونه ثبتش کنه.
موافقم باهاش.