سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

۰۴ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۶

214

مثلا من همین چن دقیقه پیش چهارتا دقیقا چهارتا موضوع و پیشفرض برا چهارتا متن به ذهنم رسید بدون اینکه فشار و اصراری برش باشه.و الان که نشستم پا لپ تاپ،دوتاشو فراموش کردم به کلی.و دوتای دیگه اصن به انگشتام نمیرسه که پیاده شون کنم کلماتو.

ساده __
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۲۷

213

اینکه ادم اعتیادشو عادتشو یهو تموم نکنه و کنار نذاره و کمش کنه مرحله به مرحله،مغلطه کاریه؟یا واقعا جواب میده؟

مثلن مثل سیگاری ای که یه پاکت در روز میکشه بعد میکندش پنج تا نخ.بعد سه تا نخ.بعد دو روزی یبار و فلان...

ساده __
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۲۷

212

مامان همین الان رسیدن.

میگن اولاش گفتم خوب که بچه ها نیومدن حالا این اوضاع و عزا و فلان ولی امروز دیگه گفتم کاش بچه ها بودن.واقعا خیلی جاتون خالی بود.دلم براتون تنگ شده بود.همه م سراغتونو میگرفتن.و خیلی جاش بود که باشین امروز خصوصا.

- منظورشو کاملن میفهمم.اره کاش بودم.

- خیریت نرفتنمون البته واضح شد پریروز.اما خب مثلن همون دیروزم میشد را بیفتیم بریم.

عی بابا....

ساده __
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۴

211.روزنوشت

اون شب لعنتی صبح شد.و من کل شبو نخوابیدم. بعد از درس خوندن ساعت پنج کوچه بی نامو دیدم.و بعد صبح شروع شد و همه توانمو گذاشتم ک حالم خوب باشه.و حالم عالی بود.کارتو هم گرفتم و فلان و تا نه و ربع خونه بودم.مشاوره بدلیل نامعلوم کنسل شد.اومدم خونه سریع اماده شدم و رفتم استادیوم.حدود نیم ساعت مسیرو پیاده روی کردم.مسیرم تازه بود جذاب بود.بعدم رفتیم یه عالمه خانوم حقیقتو تشویق کردیم و انسیه هم اومد و مریمم حتی اومد! و گلومون پاره شد از بس یک دو سه و شییییره گفتیم.اخرشم سه هیچ باختن.یه بوقی ام یه نفر اورده بود هم حال داد هم سرمون رف.
همه انرژی نداشته م هم تخلیه شد.
اخرشم حرف عروسیش شد معلوم شد شایعه بوده ک شیشمه :/ .هیودهم هیژدهمه.گفتیم پس ما چییی گف کارت ک نمیارم براتون ولی همینجوری میگم یه تعارفی میزنم بهتون.
و دیگه اومدیم بیرون.
اخرم حدود نیم ساعت چل و پنج دقه معطل داداش انسیه شدیم تا بیاد دنبالمون و دو و نیم خونه بودم.
بعدم نفهمیدم کی و چطور بعد ناهار خابم برد به شکل یه جنازه.
و الحق عجب خوابی بود...
+ دو دل بودم تو گذاشتن این پست ولی خب گذاشتمش.
+ کوچه بی نام از این فیلم تلخای تاثیرگذار بود ک اعصابتو خورد میکنه ولی بعد میبردت تو فکر و عمیقت میکنه.
+ امروز گمونم بیشتر از پونزده بار این دوتا جمله رو با ناله تکرار کردم : من ترون میخااام ، من گالری سقا میخواممم..
+ انسیه م عاشق ایت اله مدیر شده.
+ پیاده روی و در اصلِ منظور،قدم زدن،خیلی کار لذت بخشیه.
+ هرچی میدوام ب کارام نمیرسم :(

ساده __
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۱

210

بهتر آن باشد که محو این شویم

کز دو عالم به از این جستیم نیست

مولانا

ساده __


ساده __
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۹

208.پرونده بعدی لطفا!

پرونده المپیکم بسته شد...
بریم که داشته باشیم سرگرمی بعدی رو...

ساده __
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۲

207.روزنویس

عموی مامان فوت کرده.

همشون امشب راه افتادن برن کرمان و فقط ما سه تا با بابا موندیم و برا ختم میریم احتمالا.

هرچند برا همون ختم ام ترجیح میدم که نرم.منتها خب دلم برا بقیه کرمونیا تنگ شده.حالا هرکدومو که بشه ببینم.نه که مثلن بدم بیاد از اون آدم یا خوشالم از مرگش.فقط هیچ حس خاصی ندارم و حوصله ی گریه و زاری و عزاداری رو ندارم.

مامان و خاله ها و اینا خیلی ناراحت بودن اما فقط ناراحتم واس باباجون(پدربزرگ).یجور خاصی گرفته و غصه دار میشه اینجور وختا.یجور مردونه ی غم انگیزی...

حالا اینا به کنار،ظهری به ذهنم رسید که بنظرم این مرگ خوبی بود.اینکه حالت بد شه و چن روز تو بیمارستان باشی و چن بار بری تا دم رفتن و همه آمادگیشو به خودشون بدن و دست و پای ختم جمع کنن و بعدم تمام.البته مریضی طولانی مدت قبلش خب اصلن جذاب نیس.

بهرحال

زیبا تو اتاق خوابش برده رو فرش.محسن و بابا دراز کشیدن فینال برزیل آلمانو میبینن.منم رو میز کنار دستشون لپ تاپو گذاشتم و هر از گاهی یه نگا به تلوزیون میندازم.اومده بودم که بلیط فردای مامان جون باباجونو کنسل کنم که سر از اینجا در آوردم.

+ دلم برا کرمان تنگ شده.کاش میشد بعد از کرمانم از همون ور با خاله برم تهرون که به جریان هفته دومو اینا برسم.اخ اخ فک کن...

ساده __
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۴

206.Quazimodo

اصا کاری ندارم که چطور بود و چیش خوب بود و چیش بد و کاری ندارم ک به وجد اومدم از دیدن این نمایش.

فقط میخوام بگم عاشق کازیمودو شدم :))

+ خصوصا اونجاش که با ناله میگه belle...

ساده __
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۷

205

مثلا اون کسی که زیپو اختراع کرده...
به چی فک میکرده؟

ساده __