۱۵۴. نه اینکه مرا شعر تازه نیست
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
- محمدعلی بهمنی -
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
- محمدعلی بهمنی -
یک عمر میشد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
- محمدعلی بهمنی -
+ باید اعتراف کنم که خیلی کوله :)) خیلی ام از نظر کاربردی و ایناش خفنه و من الان کشته مرده ی این خلاقیت شده م.
+ space
+ بدرد منم که هی چراغ نتم قرمز میشه خیلی میخوره :))
+ مرسی که منو بیشتر از یه پلک زدن با این دایناسور جان آشنا کردین :))
+ همه م بلد بودنش :/
میخواستم یه چیزایی بنویسم اما باشه بعد.
فعلا در همین حد که دیروز پریروز که پست شارلوتو میخوندم فک نمیکردم امشب خودم درگیر لواشک پهن کردن باشم :))
+ دو نفر از کسایی که میدونم تا حد زیادی میتونن بهم کمک کنن آلا و شارلوت ان.حیف که سی پی یو ذهنم ضعیف شده چن وخته و نمیتونم علی الحساب.
+ این قضیه بلاگفا و بیان جدیدا پیاده روی میکنه تو ذهنم.انگار شدم مردی که دو تا زن داره.
+ اصلا شما تا حالا فهمیده بودین که این دایناسوره پلک میزنه؟
+ نیست صائب ملک تنگ بی غمی جای دو شاه
زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانگان...
هر چند دنیا اونقدرها جای بدی نیست و من سوار قطاری ام که فقط رو به بالا میره،اما باور نکنین.هیچی رو بیشتر از یه گذر چند ثانیه ای باور نکنین.
- ده روز پیش - ساعت سه و سه دقیقه بامداد - نوت گوشی -
همه ی عمرم از حرفای تکراری که بعضا بهشون شعارم میگن متنفر بودم و فراری.
ولی گاهی وختا تو یه شرایطی با دید و نظر بعضیا حس میکنم من خودم یه شعارم که راه میره :))
+ فرارم از حرف تکراری به حدیه که موقه تعارف یه چیزی به تعدادی شخص، دوبار پشت هم سختمه بگم بفرمایید یا اگه فلانی ب کناریم بگه از اینا میخوای؟بگه اره بعد ک از من بپرسه میگم نه که تکرار نشه حالا اون چیز هرچی میخواد باشه.
+ چن سال پیش ک تازه بزرگ شده بودم و تلنگر خورده بودم و اینا،با یکم تعمق در خاطرات ب این نتیجه رسیدم که من نصف حرفای مامان بابام تو بچگی رو نشنیدم :)) بدلیل اینکه تکرار یه سری جملات مثل مواظب باش یا ساکت باش و .. بوده.
+ توضیح عنوان:
ای جانِ جانِ جانِ جان،ما نامدیم از بهر نان
بَرجَه گدا رویی مکن در بزم سلطان ساقیا
- مولوی -
انتخاب...انتخاب من...انتخاب من چیه؟
از امشب رسما(قبل از این بطور غیر علنی و غیر رسمی در دستور کار قرار داشت.)این سوال میشه پروژه ی زندگیم تا هر وقت که به جوابش برسم.
احتمالات و گزینه های روی میز نوت برداری میشن،اتاق فکر تشکیل میشه،شاید مشورتی صورت بگیره و الخ.
+ یه سری چیزا جزییاتن و هدفای نزدیک.هرچند که همونام همه وصلن به انتخاب ولی حل و فصل و گزینششون راحتتره.انتخابی که میگم انتخاب یه کلیت واسه زندگیه.از همون انتخاب راستکیا که امشب واسش دس زدم.
+ اگه الان راهمو انتخاب کنم و پس فردا پشیمون شم و بگم خاک تو سرت با این روش ت خیلی برام قابل تحمل تره تا اینکه پس فردا برسه و ببینم هنوز تو هیچ راهی قدم نذاشتم.همون سرگشته ای که بودم ام...
+ عجب تناسبی داره برنامه ریزی و محیط.اووف.
+ یارو داشته قاشق قاشق ماست میریخته تو دریا.میگن چه میکنی؟میگه دارم دوغ درست میکنم.میگن مگه میشه؟میگه اگه بشه چی میشه!
+ اگه بشه چی میشه...