۰۸ تیر ۹۵ ، ۰۲:۰۲
155.اگه میفتادم...
امروز عصر زمین نخوردنم غیرممکن بود.و نخوردم زمین.و مطمئنا یکی منو گرفت.
+ عین بچه ها که دلشون میخواد وختی یه طوریشون میشه واسه همه تعریف کنن،از عصر همش دلم میخواد به یکی بگم :| و چون نشد که بگم به کسی.اینجا گفتم که گفته باشم فقط بهونه گیری نکنه بعدا.
+ اولش اعصابم داغون که چرا باید اینجوری شه و جلو فلانیا ضایه شدم و ... :/ ولی خب بعد به این نتیجه رسیدم که برو خداروشکر کن ک نیفتادی.اگه افتاده بودی ضایه میشدی نه الان!الان میگن چه جسورانه خودشو جم کرد که پخش نشه وسط سفره تو ماس خیارا :/
+ و اینکه تشکر کردم حسابی ازش :)
+ میخاسم بدوام برسم به شیرین که تو پله ها بود،با قالیچه ی زیر پام رو سرامیکا سر خوردیم :/
+ اگه میفتادم...همش دارم تصور میکنم که اگه میفتادم... :))
۹۵/۰۴/۰۸