سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۶

184.i n c e p t i o n

اون فرفره باید وامیستاد :|

+ از بس که نمیدونم چی باید بگم اینو گفتم.

+ عاقا انقد هی دارم تحت تاثیر این فیلمای فوق العاده قرار میگیرم خصوصن این سری ای که همشون زمانو بازیچه کردن،یهو دیدین رفتم یه دستگاه سکونی چیزی خریدم واس خودم.یا مثلن یه سفینه.نهایتا هیشکدوم ک نشه میرم توهم زا میزنم ک درکش کنم :/

+ تازه ساکن طبقه وسطم سر شبی باهم دیدیم.اونم خوب چیزی بود.

ساده __
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۱

183

من بی نهایت شکایت و گله دارم به بابام.یه عالمه انتقاد و یه عالمه حرف نزده بهش و یه عالمه دلخوری.

ولی دارم میترکم الان ک صدای گرفته ش داره زور میزنه واسه داد زدن.

+ هرچند اونیکه از تعصباش و تفکراش کوتاه نمیاد و یه دنده س باباجونه اما اونی ک شاکی ترم ازش مامانجونه که توضیح چرایی ش کار حضرت فیله...

+ هههه اولین بار بود انقد رک از سوهانِ روح ترین اتفاقای زندگیم حرف زدم.

ساده __
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۳

182.من خودمو سانسور نمیکنم.

من خودسانسوری نمیکنم که نگم اتفاق امشبو.

من میگم که فحش دادم به یه نفر.و یه نفر دیگه گف از تو بعید بود و تصویرم راحبت بهم ریخت.

و من بشدت جا خوردم از اینکه فهمیده چون اون شخص ادرس وبلاگمو داشت و منِ توی وبلاگ باید خیلی فرق کنه با منِ اونجا.و فرق میکنه.

و من خودسانسوری نمیکنم که نگم رفتم باهاش حرف زدم.و گفتم مسئولیت کارمو قبول دارم و من بودم ک زدم اون حرفو فقط متاسفم بابت حس بدی ک پیدا کردی.

و یه عالمه حرفای دیگه زدم بهش درحالیکه میدونستم وختی یه تصویری عوض شد دیگه برگردوندش غیرممکنه مگر اینکه خودتو بزنی به اون راه.

و با همه ی اینا اخرش خوشحال شدم ک گف قبلا سفید بودمو الان خاکستری.و گفتم چون از خاکستری بودن بیشتر خوشم میاد تا سیاه یا سفید بودن.

و دلخور بود.

و من تصویری از خودمو بهم ریختم.

و من خودمو سانسور نمیکنم ک این حرفارو نخام بزنم اما عایا واقعن خودمو سانسور میکنم ک اونشب از گفتن اون حرف جلوی اون پشیمون شدم؟یا اون یه زیاده روی بود؟

من هم اون ساده ای ام ک بی هیچ ابایی تو هرچیزی سرک میکشه و تو ذهن خودش دریده ست هم اون ساده ای که یه عمر سر قواعد زندگیش موند و اون کلمه ها رو نگف.

ینی من تایلر و جک ام؟

نیستم.

من اون جک بدبختِ از همه جا بی خبرِ بی حوصله و سرد نیستم.

من فقط حسِ دوگانگی جک ام الان.

ساده __
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۳۰

181

همون چیزه که الان پیش اومده و نمیخام بگم.

کد : سیاه ، سفید ، خاکستری ، کدنویسی

+ از این ب بعد اینجوری مینویسم اصن.

ساده __
۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۸

180

some infinities are bigger than other infinities.

ساده __
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۳۱

179.فردا سراغ من بیا

ببین

خیلی شبا مث امشبه

انقد حرفا دارم...

انقد چیزای خوب و قشنگ و بد و نامرد تو سرم هستن...

انقد چیزا واس نوشتن هس...

ولی مثلا یهو ترجیح میدم به جای جمله بندی و پاراگراف بندی و منظم کردنشون،مثلا برم یهو اسکیزوفرنیک پریر یا علیرضا قربانی گوش بدم یا بقیه فلان فیلمو ببینم یا اصن برم یه جا چت کنم چرت و پرت بگم یه مشت ادمو گیج کنم و بیام.

اینجوری میشه که اون حرفا هضم میشن و جذب میشن و دیگه غده نیستن.

حالم نامساعد نیس اصلا امشب :)

ساده __
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۳

178

رفتیم لزومی نداره رو انجام دادیم و خوش حالم الان :))

+ ابد و یک روز :)

ساده __
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۵

177

+ فک کنم این دنیای دو روزه الان تو نیمه شبِ روز دومش قرار داره.میشه یکی چراغا رو روشن کنه؟

ساده __

چرا باید انقد راحت و سر چیزای به این کوچیکی و ریزی بهم بریزم؟

چرا اینکارو با خودم میکنم و به دغدغه هام اهمیت نمیدم و فک میکنم چیزای کوچیک و ریزن؟

چرا صاف و راس نمیشه همه چی؟مگه نه اینکه دنیا دوروزه؟مگه نه اینکه چه دنیای فانی(!) شده؟مگه نه اینکه همه چی خیلی ریلکس تر از این حرفاس و نباید سخ گرفت؟

پ چرا سخته؟

 

+ امین آی هیت دت پارادوکس دت یو نو.ای هیت ایت.

ساده __
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۵۰

175

لزومی نداره...لزومی نداره...لزومی نداره...کِی بشه من بتونم خودم لزومای زندگیمو مشخص کنم...

+ جدی جدی بغض دارم از اینهمه چیز.

ساده __