من خودسانسوری نمیکنم که نگم اتفاق امشبو.
من میگم که فحش دادم به یه نفر.و یه نفر دیگه گف از تو بعید بود و تصویرم راحبت بهم ریخت.
و من بشدت جا خوردم از اینکه فهمیده چون اون شخص ادرس وبلاگمو داشت و منِ توی وبلاگ باید خیلی فرق کنه با منِ اونجا.و فرق میکنه.
و من خودسانسوری نمیکنم که نگم رفتم باهاش حرف زدم.و گفتم مسئولیت کارمو قبول دارم و من بودم ک زدم اون حرفو فقط متاسفم بابت حس بدی ک پیدا کردی.
و یه عالمه حرفای دیگه زدم بهش درحالیکه میدونستم وختی یه تصویری عوض شد دیگه برگردوندش غیرممکنه مگر اینکه خودتو بزنی به اون راه.
و با همه ی اینا اخرش خوشحال شدم ک گف قبلا سفید بودمو الان خاکستری.و گفتم چون از خاکستری بودن بیشتر خوشم میاد تا سیاه یا سفید بودن.
و دلخور بود.
و من تصویری از خودمو بهم ریختم.
و من خودمو سانسور نمیکنم ک این حرفارو نخام بزنم اما عایا واقعن خودمو سانسور میکنم ک اونشب از گفتن اون حرف جلوی اون پشیمون شدم؟یا اون یه زیاده روی بود؟
من هم اون ساده ای ام ک بی هیچ ابایی تو هرچیزی سرک میکشه و تو ذهن خودش دریده ست هم اون ساده ای که یه عمر سر قواعد زندگیش موند و اون کلمه ها رو نگف.
ینی من تایلر و جک ام؟
نیستم.
من اون جک بدبختِ از همه جا بی خبرِ بی حوصله و سرد نیستم.
من فقط حسِ دوگانگی جک ام الان.