من میروم جایی که جای دیگری باشد
+ میخواستم بگم که برام لذت بخش بود وقتی امیرعلی نبویانی که حداقل دوساله داستاناشو،طنزشو،نگاهای مات به دوربینشو میشناسم،به بقیه مردم به اونایی که شاید فقط تعریفشو از زبون من و مثل من شنیده بودن،شناسونده شد.و درمورد فوق العادگی اون برنامه و رامبد و خندوانه و غیره هم قبلن اینجا گفتم هم مفصل با دوستان ذوقشو کردیم جای دیگه.
+ میخواستم بگم که یکی دو سال پیش یه مطلب اینجا نوشتم که مضمونش این بود که من عاشق صدا و سیما و تلویزیونم با وجود همه نقدا و اعتراضایی که بهش هس،بعد یه نفر که برام مورد احترام بود،اولش فک کرد من به طعنه این مطلبو نوشتم و بعدش که فهمید نه،گمون کنم نیمی از جمله شو که گفته بود من بزرگتر از سنم ام،پس گرفت شاید.خب الانم خودمم تا حدی ب اون مطلب نقد دارم و میدونم مال سن و بچگی و ایناهم بوده کمی،اما از همون روز،تا همین الان،همچنان منو تلوزیون یار دیرینه ایم.و اینکه چقد تلوزیون تازگیا خوب شده!
+ اضطرابی دارم اخر هر سال که خیلی خیلی اذیت کننده و مختل کننده س.یه منفی نگری عجیب،یه ترس از تموم شدن،وحشت از حسرت،فرار از فکر و درگیری ذهنی...همه و همه ش باهم.یه استرسی که ذهنمو مختل میکنه و وادارم میکنه بیخیال خیلی چیزا بشم.
+ همیشه و در هر زمینه ای ترس اینو دارم که "تموم بشه" ، "بره" ، "بگذره" ، "رد شه" ، "شب شه" ، "نرسم" و ... و بعدش من به یاد چیزی بیفتم و حسرت بخورم.و همیشه این فکر مزخرف بیشتر از خود اون حسرته که گاهی پیش اومده،اذیتم کرده.
+ با وجود اینکه از فکر اومدنِ شیرین چارشنبه،در پوست خودم نمیگنجم،ولی حالم اصلن روبراه نیس.
+ عایا 24/68 ، بیس و چار و شص و هشت خونده میشه یا بیس و چارِ شص و هش یا بیس و چار،شص و هش؟
+ چرا انقدر دلشوره؟؟؟
+ چارسالِ پیش که سال تحویل مثل امسال صب بود،شبش ساعت ده و نیم یازده از خیابون برگشتیم.من نشستم پای برنامه های سال تحویل که فقط دو و سه مورد علاقم بود و گوش و چشمو چسبوندم به تلوزیون nec قدیمیمون و تا صب نخابیدم و با برنامه ی فرزاد حسنی و احسان علیخانی خندیدم و حال کردم.امسالم احتمالا همون روال برقراره فقط ال ای دی اومده.فقط تعداد شبکه های انتخابیم یکم بیشتره.بیشتر گیج میشم.
+ همون چارسال پیش یه اتفاقِ بد خاطره ای ام افتاد.از اونا که هیچوخ پاک نمیشن.
+ توضیح عنوان : من جایی نمیرم.ینی ندارم که برم.شعره دیگه.فک کنم از آقای صباغ نو. من میروم جایی که جای دیگری باشد ، از شانه های تو پناه بهتری باشد. (ذهنم درست یاری نمیکنه.)
+ ممکنه این اخرین پستم تو سال نود و چار باشه.ولی تقریبن هر ساعت صفحه ی مدیریتو واسه دیدن یه نظر رفرش میکنم این روزا.
+ شب بخیر ...