۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۴۴
217.فلان
شدم شبیه بابای مهران تو قصه های امیرعلی.
دو خط حرف میزنم سی تا کلمه ش فلانه و اینکه :))
+ با تمام شدن هر جمله جمشید خان،بنده هاج و واج رو به مادر مهران می کردم،تا افاضات ایشان را برایم به فارسی ترجمه کند.
جمشید خان فرمودند:"این یارو همه چی چی هستن!"
همسرش گفت:"بچه های این نسل همه بی خیالن."
- "چی رو که خودتون یارو کنین،فلان رو میدونین!"
- " خودتون که پول دربیارین،قدرش رو میدونین."
- "معلومه هرچقدر چی کنین فلان تر میشه ؛ ولی باید یارو کنین؟"
- "معلومه هر چی بیشتر به ماشین گاز بدین،تندتر میره؛ولی باید خودکشی کنین؟"
- "فکر میکنه من فلانم یا بهمان که نتونم فرق یارو و چی چی رو بفهمم!"
مادر مهران گفت :"این رو دیگه منم نفهمیدم!"
- ص 118 ، قصه های امیرعلی 1 -
۹۵/۰۶/۰۵