۲۳ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۰
199.میدونم.باشه.فقط خسته م.باشه؟
هووووفففف پر از یه حسی یه چیزی ام که نمیدونم چیه.فقط میدونم لبریزم ازش.یه نیرویی تو مغزمه که پیشونیم داره ذق ذق میکنه و زده به فکم.فکم مور مور میشه.
میتونم مغزمو تصور کنم ک یه فضای تهی ئه که کلمات توش به شکل معلق می رقصن و نمی ایستن.
و بعد میتونم خودمو تصور کنم تو همچون فضایی.خالی و معلق.
خوشالم که حداقل ذهن تخیلی و تصویرسازیم داره کار میکنه.
انقد که این روزا همه ش به همه چی دارم فک میکنم،دیگه انگار به هیچی فک نمیکنم درست.
ببین.من خستم.یه مقدارِ خیلی خیلی زیادی خسته م.میدونم هم که نباید جا زد و ....ناله ادمو ضعیف میکنه و این بچه بازیا چیه و انگار چه بدبختیایی داره.میدونم.باشه.فقط خستم.باشه؟
۹۵/۰۵/۲۳