۱۴۱.نمیدونم کجا میرم ولی با راه همراهم
امشب شب بدیه.
قرار نبود باشه.اون کیک مینیونی تو یخچال به مناسبت برنده شدن پرزنتیشن خاله و بودن هممون دور هم اینو میگفت.
میتونست بد نباشه اگه پرسپولیس قهرمان میشد و حالمون گرفته نمیشد و اون کیک با شادی بیشتری خورده میشد و اگر بلافاصله بعدش خاله اینا نمیرفتن کهخونه اینطور تو سکوت فرو بره و اگر فردا صبح یه امتحان نهایی نداشتم و اگر درسمو کامل خونده بودم و توی مرور بودم و اگر همه انقدر ساز دلتنگی و غربت غروب جمعه رو کوک نمیکردن و اگر امشب خندوانه داشت و هوا انقد گرم نبود و اگر انقد دلتنگ و بی رمق نبودم و اگر یهو بچه نمیشدم واگر ... میتونست شب بدی نباشه.
+ اینکه فردا یه مسیر جدیدو خودم تنها و مستقل باید برم میتونست مایه ی شادیم باشه اما حالا فقط استرسشو دارم.
+ کاش میشد در حین درس خوندن آهنگ گوش داد.