۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۱۸
۱۴۰.اون لحظه که دیوونه نباشی
میترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم مملکَتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاته نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پُست کنُم عمر عزیزُم در خونه ت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
- داماهی -
۹۵/۰۲/۲۴