از درس علوم جمله بگریزی بِه
این دو روز از سیزده چارده ساعت بیداری،میشه گف هشت نه ساعتش چشام رو این ال ای دی های نورانی موبایل و لپ تاپ و تلوزیون بوده.
نمیدونم شایدم چن روز قبلترشم همین بساط بوده اما دو شبه ک موقع خاب گوشی دس میگیرم چشام میفته به درد و از حدقه بیرون زدن.
احتمالن چن صدمی داره ضعیفتر میشه.
اینو نگفتم ک نصیحت بشنوم،گفتم ک باهاتون درمیون گذاشته باشم و هم اینکه اینجا از این سکوت دربیاد.
هرچند قول داده بودم به خودم کهدیگه خاطره های معمولی و اتفاقات روزمره رو اینجا ننویسم اما خب گاهی ام باید قول بشکنی.
اما اون جریان شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت رو عملی میکنم عاقبت.نشدی در کار نیس.
+
از درس علوم جمله بگریزی بِه
و اندر سر زلف دلبر آویزی بِه
زان پیش که روزگار خونت ریزد
تو خونِ قلیلِ در بدن ریزی بِه
مولوی