سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز اولین رژ لبو خریدم.
و یه لاک که اولین و تنها لاکیه که واقعن و عمیقن خوشم میاد.عین لاک هزل گریسه!و من هی نامه ی اخر اگوستوس میاد تو ذهنم.
دختری با ناخونای کوتاه و لاک تیره که بهش خیلی میومد.
فردا تولد یه دختر کلاس چارمی دعوتم.با شیرین قراره بریم.بدون مامانش.
فک کنم خوش بگذره.دوس پسر دوساله مم هس تازه.
و این واقعن یه گزارش روزانه بود.

ساده __
۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۸

بارون میاد.صداشو میشنوم.

- داره بارون میاد.
- چی؟
- داره بارون میاد!گوش کن!
- چی میگی بابا نصفه شبی؟
- جون خودم داره بارون میاد.صدای چک چک و نمیشنوی؟
- عی باابااا.گیری کردیما.
- بارون میاد.دارم صداشو میشنوم.دارم حسش میکنم.
- خررر پیشششش خررر پیششش
+ خیلی نابهنگام و خوش نوا.یهو اومد :)

ساده __
۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۷

مث هر شب خدا پشت دیواره

امشب بعد از اینکه گردنش اونجوری تا شد و خدا کلی رحمش کرد و بخیر گذشت و بعد از اسفند دود کردن و خرگوشی و پیشی ملوسم بازی کردن ، یه تیکه از اون لالایی عزیزِ بخصوصِ دوس داشتنیمو (لالایی رو من نساختم اما عزیز منه) برا شیرین جوجو رو کردم.کاملن اتفاقی.و چون دلش برا باباش تنگ شده ، گف دوباره و چند باره همون قسمت بابا رو بخون.و با ترکیب یکی مامان یکی بابا. هی خوندم و هی خوندم و هی روی دستشو نوازش کردم تا خوابید.
لالایی کن لالایی کن بابا تنهات نمیذاره
دوسِت داره دوسِت داره میشینه پای گهواره
+ شیرین نفر سومیه که این لالایی رو براش میخونم.
+ این لالایی رو گذاشتم تو گنجه تا بعدها برا بچه م بخونمش هر شب.

ساده __
۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۹

شاید بهش میگن رشد فکری :/

یه روز صب که از خواب پا شدم این سوال دوید وسط ذهنم :

چرا وقتی خوبی،افکار مثبت،کارهای خوب،رفتار درست،همه و همه کاملن مشخص و واضحن واسه همه و قابل تشخیص اند از کارای بد و نپسند،همه ی آدما خوب نمیشن؟

از مامانم چن بار پرسیدمش و خودم مدتها روش فک کردم.

حالا که چند ماه یا شاید یه سال از اون صبح میگذره،

من دنبال کارایی ام که به بقیه ثابت کنه من واقعا آدم خیلی خوبی نیستم.

ثابت کنه که دختر بدی ام.مثلن شلخته م یا مثلن خوابالو ام.و اینکه لازم نیس ادم همیشه عالی و خوب باشه.و منو بعنوان یه انسان خوووب! نشناسین.

خب هرفکری هم در هر انسانی دلایل مختص خودشو داره.

ساده __

نمیدونم...احساس میکنم میشه اینجا نوشت.ینی بهتره ک اینجا نوشت...مطمعن نیستم اما یه صدایی بهم میگه باید ب خودت ثابت کنی ک میشه تغییز کرد و میشه دل کند.باید ثابت کنی ک برات فرقی نداره بلاگفا یا بیان،وقتی تو یه وبلاگنویسی همه ی اینا وسیله س.و تو فقط یه وبلاگنویسی ک باید ببینی با چ شرایطی میتونی بهتر از اینی ک هستی باشی.

و اینکه فک کنم این کوچ در این برهه زمانی بهتره.چون نه از اوضاع بهم ریخته بلاگفا خبری هست و نه جو تبلیغی و مشتری قاپی بیان.

اینجوری تصمیم میتونه واقعی تر باشه.محکم تر باشه.

هرچند ک کلن قضیه اونقد حاد نیس و من فقط یه وبلاگ پُر کنِ سمج ام ک با وبلاگ و نوشته ها و کلماتش رابطه احساسی داره.


* پیرو چند پست قبلی که -> اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است.

امروز میگویم اینجا و آنجا که هیچ ، دنیا برای از تو سرودن مرا کم است.

ساده __