اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
خدانگهدار بیان.
sadegane.blogfa.com
دلم گرفته از اینکه همه دارن یکی یکی از بلاگفا نا امید میشن،قطع امید میکنن.
دلم میسوزه براش.یه عمر سرویس داد بدون دریافت هیچ هزینه ای،با ساده ترین و راحت ترین پنل،با قویترین و محکمترین سیستما،
حالا که شرایطش اینجوری بحرانه همه بچه هاش دارن دورشو خالی میکنن.
+خب خیلیا احتمالا میگن این تفکر بچگانه ایه ک دلت واسه یه سیستم کامپیوتریواینترنتیبسوزه یا بگیره.که خب باید بگم من دلم از هر دلبستگی که ناجوانمردانه بریده بشه میگیره.
بلاگفا حق داره گردنمون.
همین.
یه وقتایی ام هس دلت میخاد یکی باشه حرفاتو از سکوتت،از نگات بفهمه.
نخای براش توضیح بدی.
لازم نباشه چیزی بگی و به جاش اون بیاد و بفهمدت و برات حرف بزنه...
بلاگفا داره روبراه میشه و همین روزاست که برم...
@saa_de
حالم شبیه ناکجا آباد دنیاست...
اینکه بروی کانونی که ده سال روزهایت را آنجا گذراندی.ده سال همراهش زندگی کردی،بروی و بگویند دیگر نمیتوانی بیایی مگر گاهی...به یادی...به سَری...
بگویند دیگر باید بزرگ شوی.بگویند بزرگ شدن خوب است.بگویند بعد از این یادی از ما بکن.
بگویند و بگویند و بگویند و تو ته دلت بگویی
این رفتن یعنی :
دارم بزرگ میشم.
اخلاقم دارد عوض میشود.
دیگر جایی به راحتی آنجا نخواهم بود.هیچوقت.
از این در که بیرون بروم معلوم نیست دو دوست صمیمی ام را دیگر کِی ببینم.
از این در که بیرون بروم معلوم نیست هدفم چه خواهد بود.
فکر کنی که عایا جز کانون مشغله ی دیگری،دل مشغولی دلپذیر دیگری،داشته ای این سالها؟
فکر کنی تنها توی کانون بود که بارها و بارها به خودم افتخار کردم.
فکر کنی تنها اینجا بود که نوشتم.که خواندم.
فکر کنی از این در که بیرون بروی تنها تر از همیشه خواهی بود.
فکر کنی این عوض شدن را دوست نداری.
و خیلی فکر های دیگر...
+ و چقدر دوست دارم لجبازی کنم حالا...
اینکه بخواهی زندگی ات را،خودت را توی مُشت بگیری...
خیلی سخت تر از این حرف هاست...
امشبم از همون شباییه که از صبح صدتا صدهزارتا حرف داشتم که بیام اینجا و بگم ولی نشده...نیومده...
حالا همه رو باید یه جا بگم :
حالم خوب نیس.
وقتی تو همه پیچ و خما و حتا جاده های صاف ب این نتیجه میرسی که
فقط باید یجوری بگذرونی و صب کنی تا بگذره و رد شی.اونوخ همه چی جای خودشو بهتر پیدا میکنه.