سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

سادگانه

اسمش ساده بود.نه اینکه اسم ساده ای داشت،نه.خودِ خودِ اسمش ساده بود.

فک کنم دیگه این استراحت چند ساله که داره به یه تنبلی مفرط تبدیل میشه بس باشه.
باید مدل نوشتنمو عوض کنم.و واقعن بنویسم.
و همه ی کارای عقب مونده رو جلو بندازم و بتازم.
هرچی بیشتر بخوابی بیشتر خسته میشی خوابت میگیره.این یه اصلِ شیرازیه : انقد خوابیدم خسه شدم،برم یکم بخوابم.
باید ذهنمو بیشتر از اینا ورز بدم.
تا الان داشتم میخوندم و تماشا میکردم دیگرانو که اطلاعات جم کنم،سبک جم کنم،خودمو جم کنم.
حالا باید غیر خوندن خودمم دس ب کار شم.
الان که اینا رو مینویسم یه حس طلبکارانه نسبت ب خودم دارم.
فردا رو ک هیشکی ندیده ولی خدا کنه همینجور طلبکار بمونم که همه چی پیش بره دُرُسُّ و درمون.
بشم عین سقا که وقت سر خاروندن نداره.همونجورا  که انسیه دوس دارره.همونجورا ک خودم کیف میکنم.
+ شیرین اینجاس و شنیدن یه سری جملات بزرگونه(واقعن بزرگونه.مثلن: بنده ی خدا،فلان و اینا،زنده باشین و...) از یه صورت تپلیِ سه ساله واقعا دیوونه کنندس.ما به این موارد میگیم خاله بیچه! (در کتب،خاله تربچه،ننه ی تِلی،ننه ی چل کُرّه و عمه قزی هم روایت شده)
+ مثل یه بازی خیلی ساده
مهره ها رو مهره ی بعدی افتاده
- داماهی -
+ زندگی فقط صدسال اولش سخته.این صدسالو ب شوق بقیش میگذرونم.
+ ادم چیکار کنه خوابش نیاد؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۷
ساده __

نظرات  (۲)

به زندگی ساده نگاه کن، همه چی حل میشه :)
پاسخ:
البته که همینطوره.و رو همین حسابه که من ساده م،
وب خوبی داری :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">